- نویسنده : میترا زمانی
- 10 نوامبر 2017
- کد خبر 29652
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /

مادری که گل داد و بومادران شد
مادر دختری، چوپان بود. روزها دختر کوچک را به پشتاش میبست و دنبال گوسفندها به دشت و کوه میرفت. یک روز گرگ به گوسفندان حمله میکند و یکی از برهها را با خودش میبرد. چوپان دختر کوچکاش را از پشت باز کرده، روی سنگی میگذارد و با چوبدستی دنبال گرگ میدود. او تا آنجا از کوه بالا میرود که گم میشود. کسی دیگر مادر چوپان را ندید. دختر کوچک را چوپانهای دیگر پیدا میکنند. دخترک بزرگ میشود، در کوه و دشت به دنبال مادر میگردد تا اثری از او بیابد. گلهایی ریز و زرد میبیند که از جای پاهای مادر روییدهاند؛ آنها را میچیند و میبوید. گلها بوی مادرش را میدهند. دلاش را به بوی مادر خوش میکند. آنها را میچیند و خشک میکند، سپس به بازار میبرد و به عطارها میفروشد. عطارها آنها را به بیماران میدهند، بیماران از آن میخورند و خوب میشوند. عطاری روزی از او میپرسد «دختر جان! اسم این گلها چیست؟» دختر بیآن که بیندیشد، میگوید: «گل بومادران»!
این روایت هوشنگ مرادی کرمانی از یک گیاه محبوب و متداول دارویی با نام زیبای بومادران است که در کتاب «نه تر و نه خشک» آورده است. عبدالرسول طبیبیان، فرهنگیار فرهنگ مردم، در جلد دوم «قصههای ایرانی» گردآوری سیدابوالقاسم انجوی شیرازی اما روایتی دیگر از بومادران ضبط کرده است؛ دختر قصه، در این روایت، بزرگ، بالغ و زیبا شده، هنرهای گوناگون را از مادر کدبانو، هنرمند و پرشورش میآموزد و مادر اما با گذر زمان، روزبهروز زردتر و نحیفتر میشود تا اینکه «یک شب همینطوری که توی رختخواب افتاده بود، به دخترش گفت: مادر جان! دیگر موقعی است که من بشوم یک درخت گل و گلهای خوشبو و قشنگ بدهم. چطور است؟ تو راضی هستی؟ دختر گفت: آخر درخت گل را میکارند! مادر گفت: من هم تو همین فکرم، میخواهم همانطوری که تخم گل را توی زمین میکارند و سبز میشود و گل میدهد، من هم بروم زیر زمین تا گل بدهم. جاش را هم به تو نشان میدهم که گاهی به آنجا بیایی و ببینی که آنجا، جایی که من خفتهام شاخههای گل زرد زیبایی بیرون آمده و عطرش هوا را پر کرده، بهت قول میدهم که وقتی آن گلها را ببینی خوشت بیاید و کیف کنی و وقتی که آن را بو کنی، بوی مادرت را بشنوی… اتفاقا روزی از روزهای بهار، چند سال بعد که دختر به سر خاک مادر رفت، دید یک شاخه گل ظریف وتر و تازه از خاک مادر سربرآورده است. وقتی که آن را بو کرد، دید بوی مادرش را میدهد؛ فهمید بعد از مدتها انتظار، مادرش شاخه گلی شده و همان طور که چند سال پیش به او قول داد از خاک بیرون آمده است. دختر شاخه گل را چید و آورد خانه و از آن روز بود که مردم آبادی فهمیدند گل بومادران چه جور گلی است.»
سرشاخههای گلدار و برگ بومادران، ویژگیهای گوناگون دارویی دارد و در پارهای زمانها بهعنوان تببُری گیاهی به کار میآید. ویژگی اصلی آن اما بندآوردن خون بوده، در نتیجه جنبه زندگیبخش آن همواره در گذر تاریخ درخشان نمایان شده است؛ بهویژه از این منظر که بر اساس سنتی قدیمی و رسمی در طب سنتی، آن را به زنان هنگام وضع حمل میخوراندهاند تا خونریزی زیاد، مرگ مادر را در پی نیاورد. این همان رمز نمادین ریشه و دلیل نامگذاری بومادران است که جنبه عاطفی آن را در درمانگری مینمایاند.
این روایتهای قصهوار درباره یک گیاه دارویی، قصههایی کهن را فرایاد میآورد که در تاریخ ایران باستان درباره گیاهان اساطیری و روحانی دارویی و پرآوازهترین آنها «هوم» روایت گفته شده و بر جای مانده است.
درخت، نمودار کیهان زنده
قصه دلانگیز گیاه بومادران که گیاهی موثر در زمینه جانبخشی همچون زاد و ولد است، رویه و پیشینه معنادار گیاهدرمانی را فرایاد میآورد؛ پدیدهای که در ایران باستان با گیاه اهورایی هوم و جادوی درمانگرانهاش، بیش از هر پدیده دیگر شناخته میشود. وجه معنوی و تلقینمدار تأثیر گیاهان دارویی، گویا یکی از جنبههای مهم داروشناسی در معرفتشناسی ایرانیان باستان به گونه ویژه و انسان بدوی به گونه گسترده بوده است. یکی از مهمترین دلیلهای این اهمیت، به وجه اساطیری، مابعدالطبیعی و روحانی دارودرمانی در منظومه فکری و معرفتشناسی ایرانیان باستان بازمیگردد. داروها افزون بر وجه درمانی خود از این منظر، نقشی خدایگون و معنوی مییافتند؛ گاه یک داروی مهم افزون بر وجه درمانی، به عنوان یک افشره مقدس در مراسم و نیایشها ستوده، حتی پرستش میشده است. مهمترین بازتاب چنین جهانبینی و نگرشی را در دو پدیده در میان ایرانیان باستان میتوان جست؛ یکی درختی مقدس که در باورهای همگانی و گنجینه واژگان زرتشتیان باستان به درخت «ویسپوبیش» آوازه داشته و دیگری گیاه پرآوازه و محبوب «هوم» که یادگاری از زیست هندوایرانیان کهن است؛ گیاهی که زرتشتیان در روزگار کنونی نیز به عنوان یک رسم دیرینه آیینی در شماری از مراسم مذهبی در هاونی کوبیده، افشره آن را سرمیکشند تا بدین وسیله در گونهای خلسه معنوی، به خدا نزدیکتر شوند.
نام درخت ویسپوبیش که به هرویسپ تخمک، یعنی درخت همه تخمهای گیاهان و رستنیها آوازه دارد، در کتابهای «مینوی خرد» و «زادسپرم» نیز آمده است؛ بر پایه افسانههای نهفته در حافظه و خاطره جمعی ایرانیان باستان، از پیوند تخمها، درخت همهتخمه در میان دریای فراخکرد روییده است. پرویز اذکایی در کتاب «پزشکی در ایران باستان» بر پایه متنهای کهن، درباره آن مینویسد: «همه نوع گیاهان از او همی رویند و سیمرغ بر آن آشیان دارد که هر گاه از آن برخیزد، هزار شاخه از آن درخت بروید و چون بنشیند هزار شاخه از آن درخت بشکند و تخمها از آن پراکنده شود یا هنگامی که در بالا پرواز کند، آنگاه تخم خشک آن درخت را به آب فرواندازد و به وسیله باران دوباره به زمین باریده شود. این درخت بسیار تخمه را فرارون پزشک یا تخشاپزشک و همه پزشک گویند.»
این وجه از پرستش درختان درمانگر البته سنتی است که در میان بسیاری از انسانها با جهانبینی اساطیری در گذشتههای دور متداول بوده است. میرچا الیاده، اسطورهشناس رومانیایی بر آن است که پرستش درخت درواقع به سبب آن چیزی بوده که به وساطت درخت کشف میشده یا به بیان دیگر به سبب ذات و جوهر روحانی بوده که در آن نهفته است. درخت، به بیان اساطیری، نمودار کیهان زنده و جاندار است که بیوقفه زندگی میآفریند: «در جهان اعتقادی انسان، درخت با وجود بیتحرکی، نمادی از تولد، رشد و تکامل و به طور کلی زندگی دانسته شده و هم جلوههای قدسی یافته است.
آفرینش گیاه از همین منظر، در بندهش نیز با زبانی کاملا قدسی توصیف شده و مهرداد بهار «در فرنبغ زادگی» آن را اینچنینن بیان کرده است: «چهارم گیاه را آفرید، نخست بر میانه این زمین فراز رست چند پای بالا، بیشاخه، بیپوست، بیخار وتر و شیرین. او همه گونه نیروی گیاهان را در سرشت داشت. او آب و آتش را به یاری گیاه آفرید زیرا هر تنه گیاهی را سرشک آبی بر سر و آتش چهار انگشت پیش از آن است، بدان نیرو همی رست.» روشن است آنگاه که آب و آتش به یاری گیاه آفریده شدهاند، گیاه تا چه اندازه رمزینگی و نیرو مییابد و چنین نیرویی در زمینههای درمانگری و رهایی از بیماری و پلیدی نیز به یاری ایرانیان باستان میآمده است. از این منظر یکی دیگر از علتهای پرستش گیاهان بهعنوان داروهایی شفابخش، بر پایه باورهای اساطیری، گیاهتباری انسانها یا نسبتدادن دودمانها به گونهای گیاه و نبات بازمیگردد. اندیشه گیاهتباری در اسطورههای ایرانی نیز بازتاب دارد؛ چنان که در اسطوره بیماری و مرگ کیومرث- قهرمان اساطیری ایران باستان- آمده است که نطفه کیومرث روی زمین ریخته شد و از آن مشی و مشیانه -دو انسان نخستین که تمثیلی از آدم و حوا به شمار میآیند- چون ریواسی روییدند.
هوم، ایزدی گیاهی و شفابخش
هوم را ایزد هندو ایرانی گیاهی دانستهاند که با شماری از پدیدههای زمینی و آسمانی پیوستگی دارد. این گیاه گویا در کوههای پامیر میروییده است. ایرانیان آن را هومه هندوان و سومه میخواندند. جان هینلز در «شناخت اساطیر ایران» در اینباره چنین روایت کرده است: «در هر دو آیین ودایی و اوستایی با فشردن ساقه هوم/ سوم از شیره آن آشامی فراهم میکردند که در مراسم دینی به کار میرفت، خصوصا معتقد بودند که آن نوشابه نیروی شفابخشی دارد.» پرویز اذکایی نیز به یشت کوچک بیستم اوستا به نام «هوم یشت» اشاره میکند که در ستایش هوم، از فشردن گیاه مقدس و آمادهکردن آشام آن سخن رفته است و پدران جمشید و فریدون و ثریت را نخستین کسانی شناسانده است که آن را آماده کردهاند و هر سه از پدران پزشکی ایرانی بودهاند و برای هوم، این گیاه دارویی همچون بومادران و قصههای دل انگیزش، ویژگیهایی الهی و انسانی و جنبه فرازمینی در نظر آوردهاند. این گیاه امروزه نزد زرتشتیان و هندوان تنها جنبه آیینی دارد و دیگر به جنبه درمانگرانه و پزشکی آن توجه نمیشود. ابراهیم پورداود در کتاب «آناهیتا یا پنجاه گفتار» در اینباره نوشته است: «همانا خروش هاون در آتشکده به هنگام فشردن هوم به جای زنگ کلیساست.» محمد معین در «فرهنگ فارسی معین» روایت کرده است که هوم در پژوهشهای جدید ایرانشناسان، همان قارچ چمنی و خوراکی و طبی دانسته شده است که ساماروغ یا اغاریقون نام دارد و درواقع گونهای به شمار میآید که بر تنه برخی گیاهان تیره کاج میروید و گاه وزن آن بیش از یک کیلوگرم بوده و ماده موثر آن صمغی است که بدان غرقو گویند.
این هوم یا اصطلاحا هومالمجوس همان است که امروزه در هند، پاکستان و افغانستان به فراوانی پیدا میشود و شاید با نامهایی دیگر همچنان کاربردهای دارویی و درمانی داشته باشد. با این همه، باز هم جنبه قصهوار و معنادار این گیاه است که جنبه درمانگرانه آن را پوشش میدهد؛ روایت شده است که اهمیت وجه فرازمینی هوم در فرهنگ عامه نیز بازتاب یافته بود. اسدالله بیژن در کتاب «سیر تمدن و تربیت در ایران باستان» روایت کرده است ایرانیان بر این باور بودهاند که اگر هوم ساییده را با آب درآمیزند و به طفل خورانند او را بافضیلت و عاقل و هوشمند کردهاند.
آن مردم گویا هوم را از پزشکان دورهگرد میگرفتهاند. سیریل الگود در کتاب «تاریخ پزشکی ایران» در اینباره مینویسد: «وسایل و تجهیزاتی که این پزشکان دورهگرد با خود همراه داشتند زیاد نبود. مهمترین وسیله در این مورد ابزاری بود که برای تهیه هائومه به کار میرفت. هائومه گیاه مقدسی بود که خواص درمانی چندی داشت. این گیاه در اساطیر هندو هم به چشم میخورد و در آنجا با جنبه خدایی که به آن داده شده به نام سوما یا شیره افشره نامیده شده است. احتمال داده میشود که این گیاه مانند یک ماده مستیآور تأثیر میکرده و حالتی پدید میآورده که بیمار خود را به خداوند نزدیکتر میپنداشته است. در دورههای بعدی برتری زرتشتیان، ترکیب دیگری از هائومه که برخلاف هائومه زرد اولیه، سفیدرنگ بوده در نبشتههای دینی آن زمان مورد اشاره قرار گرفته است. این ترکیب میبایستی در روز رستاخیز مصرف شود تا حیات جدیدی در اجساد مردگان بدمد.» الگود چنان که پیدا میآید به وجهی دیگر از تأثیرهای درمانی هوم اشاره کرده است. گذشتگان گویا معجزه بیمرگی و جاودانگی را در هوم میجستهاند و این اندیشه بعدها نیز به زیست خود در اندیشه ایرانیان پیوستگی یافته است. سیروس شمیسا در کتاب «طرح اصلی داستان رستم و اسفندیار» در اینباره روایت میکند که در فرهنگ ایرانیان روحبخشی و حیاتآفرینی شراب میتواند بازمانده باوری باشد که ایرانیان درباره هوم داشتند.
از جندیشاپور تا کوههای پیرامون یزد
مردمان کویر گویا گیاه هوم را از کوههای پیرامون یزد چیده و به دست میآورند. گونهای بهتر از این گیاه در منطقههای کویری و بخشهای شرقی ایران میروید. بدینترتیب بیراه نیست اگر بپذیریم این گیاه به فراوانی در دسترس بوده و در نتیجه میتوانسته از صورت یک گیاه اساطیری مقدس به گیاهی که کاربردهای روزمره درمانی داشته است، دگرگونی یابد؛ هر چند تفسیری که متنهای مقدس از این گیاه به دست میدهند، خلاف این فرضیه باشد. آنچه اما روشن مینماید اینکه بهرهگیری دارویی از یک گیاه مقدس و آیینی زرتشتیان نشان میدهد ایرانیان از روزگار دور به اهمیت دارودرمانی پی برده بودند. ابن ندیم در کتاب «الفهرست» به نقل از ابوسهل بن نوبخت نوشته است که در زمان جم بن اونجهان (جمشید) دانشمندان گیاهان و داروها را وصف کردند. محمود نجمآبادی در کتاب «تاریخ طب در ایران» نام هشتاد گیاه دارویی و مایههای میوهای را از متنهای مذهبی و جز آنها بیرون آورده، ویژگیها و زمینههای کاربردهای آنها را نیز یاد کرده است. به همین دلیل است که نوشتهاند دارودرمانی در پزشکی ایران باستان از اهمیتی ویژه برخوردار بوده است تا بدان پایه که پژوهشگران در ریشهشناسی «دارو» آن را واژهای ریشهدار در زبان پهلوی دانسته، آن را از این رهگذر واژه، برگرفتهای از واژه داروک در ایران باستان برشمردهاند.
این اهمیت دارودرمانی بعدها به مرکزهای بزرگ علمی در ایران باستان همچون دانشگاه پرآوازه جندیشاپور نیز راه یافت. اساسا توجه به ویژگیهای گیاهان یکی از فعالیتهای کانونی و مهم دانشگاه جندیشاپور بوده است. پژوهشگران و پزشکان این دانشگاه، گیاهانی بسیار را از جنبه ویژگیهای درمانی و دارویی مطالعه کرده، از آنها بهره میبردند. ازجمله آن گیاهان که به آنها میتوان اشاره کرد؛ نیشکر، زعفران، فلفل، نرگس، انگور، انار و آب انار، گردو، بادام، فندق، شاهدانه، زیتون، نارگیل، پسته، نخود، عدس، لوبیا، برنج، گندم، جو، کشمش، سنجد، انجیر، خرما، انقوزه، کرچک، ارزن، زردچوبه، زاج، ترنجبین، کتیرا، گل بنفشه، گل گاوزبان، صبر زرد، آبنوس، آویشن، کاسنی، لاجورد، لادن، زیره، دارچین، برگ و میوه قرمزرنگ گیاه مورد، کاهو، هوم، برگ یا پوست بید، سرکه، خردل، نمک، زغالاخته، کندر، اسفناج و چند میوه دیگر. دستاوردهای مکتب علمی جندیشاپور و دستپروردگان این مرکز، نقشی شایسته در سیر پیشرفت پزشکی و داروسازی در ایران داشتهاند به گونهای که پژوهشگران به روشنی بخشی مهم از طب اسلامی را دنباله مکتب طبی جندیشاپور به شمار آورده، طبیبان آن مکتب را استادان اصلی مکتب طبی اسلامی دانستهاند؛ طبیبانی که گیاهان دارویی را با وجهههای تاریخی و مقدسشان میشناخته، آنها را به زندگی روزمره کشانده بودند.
روزنامه شهروند
https://medplant.ir/?p=29652
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
عالی بود